زمان جاری : جمعه 15 تیر 1403 - 9:08 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 137
نویسنده پیام
farimah
آنلاین

ارسال‌ها : 5
عضویت: 28 /2 /1395
در خیال عشقت

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینمببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو

فقط مال منیحس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا

همانجا در کنارت ، برایت بمیرمشاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم

خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در

کنار من است ، حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه

هم خواب به چشمانم نیامده….

همیشه فکرم پیش تو است ، تو که میدانی دلم بدجور گرفتار

تو است ، پس کجایی که آرامم کنی؟ خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب

تنهای مرا هم داشته باش….

بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها

رفتم،دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای و

رویاهایت ، حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت….

دلم در این هوای آلوده دلتنگی ، پر از غبار شده ، مدتی

گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده ، هر کسی می

آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده، اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شدهدلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ، دلی که لحظه به لحظه به خیال

آمدن عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ….چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام



سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 - 21:24
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

پاسخ ها


برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !
پرش به انجمن :