زمان جاری : جمعه 15 تیر 1403 - 8:17 قبل از ظهر
تعداد بازدید 101
|
نویسنده |
پیام |
farimah
ارسالها : 5
عضویت: 28 /2 /1395
|
گياه تلخ افسونی (سهراب سپهري )
گياه تلخ افسونی ! شوكران بنفش خورشيد رادر جام سپيد بيابان ها لحظه لحظه نوشيدم و در آيينه نفس كشنده سراب تصوير ترا در هر گام زنده تر يافتم در چشمانم چه تابش ها كه نريخت و در رگ هايم چه عطش ها كه نشكفت آمدم تا ترا بويم و تو زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي به پاسِ اين همه راهي كه آمدم غبار نيلي شبها راهم مي گرفت و غريو ريگ روان خوابم مي ربود چه رؤياها كه پاره نشد و چه نزديك ها كه دور نرفت و من بر رشته صدايي ره سپردم كه پايانش در تو بود آمدم تا ترا ببويم و تو زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي به پاسِ اين همه راهي كه آمدم ديار من آن سوي بيابان هاستيادگارش در آغاز سفر همراهم بود هنگامي كه چشمش بر نخستين پرده بنفش نيمروز افتاد از وحشت غبار شد و من تنها شدم چشمك افق ها چه فريب ها كه به نگاهم نياويخت و انگشت شهاب ها چه بيراهه ها كه نشانم نداد آمدم تا تو را بويم وتو : گياه تلخ افسوني به پاس اين همه راهي كه آمدم زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي به پاس اين همه راهي كه آمدم سهراب سپهری
|
|
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 - 21:24 |
|
تشکر شده: |
|
|
پاسخ ها
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.