زمان جاری : جمعه 15 تیر 1403 - 7:58 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 100
نویسنده پیام
farimah
آنلاین

ارسال‌ها : 5
عضویت: 28 /2 /1395
گياه تلخ افسونی (سهراب سپهري )

گياه تلخ افسونی !

شوكران بنفش خورشيد را

در جام سپيد بيابان ها لحظه لحظه

نوشيدم

و در آيينه نفس كشنده سراب

تصوير ترا در هر گام زنده تر يافتم

در چشمانم چه تابش ها كه نريخت

و در رگ هايم چه عطش ها كه نشكفت

آمدم تا ترا بويم

و تو زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي

به پاسِ اين همه راهي كه آمدم

غبار نيلي شب

ها راهم مي گرفت

و غريو ريگ روان خوابم مي ربود

چه رؤياها كه پاره نشد

و چه نزديك ها كه دور نرفت

و من بر رشته صدايي ره سپردم

كه پايانش در تو بود

آمدم تا ترا ببويم

و تو زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي

به پاسِ اين همه راهي كه آمدم

ديار من آن سوي بيابان هاست

يادگارش در آغاز سفر همراهم بود

هنگامي كه چشمش بر نخستين پرده بنفش

نيمروز افتاد

از وحشت غبار شد

و من تنها شدم

چشمك افق ها چه فريب ها كه به نگاهم

نياويخت

و انگشت شهاب ها چه بيراهه ها كه

نشانم نداد

آمدم تا تو را بويم

وتو : گياه تلخ افسوني

به پاس اين همه راهي كه آمدم

زهر دوزخي ات را با نفسم آميختي

به پاس اين همه راهي كه آمدم

سهراب سپهری



سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 - 21:24
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

پاسخ ها


برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !
پرش به انجمن :